خورده است شانه با خم زلف شما گره
آیینه با نجابت آن چشم ها گره
آری قسم به طره گیسویتان که بود
از ابتدای آینه تا انتها گره
در لابلای چشم شما پلک می زند
یک جاده تار و پود و صد ردِ پا گره
زنجیر شد نگاه غزل با نگاهتان
این کار، کارِ زلف شما بود یا گره؟!
حالا سکوت پنجره، پائیز و یک قفس
مانده ست روی دست دلم این سه تا گره
ای بغض های خیسِ غزل وا نمی شوید؟
با این ردیفِ تلخِ غم انگیز ، با گره
رفتید و واژه واژه ی شعرم ردیف شد
گیسو گره، نگاه گره، ردِپا گره
الهام عمومی
با تشکر از م.م
نوشته شده در پنجشنبه بیستم مهر ۱۳۹۱  توسط شهاب
