دیدی چه بد شديم گرفتار ديو و دد
کس را به ياد نيست چنین روزگار بد
دیدی که پيشتر ز تو هم بس ستمگران
رفتند و ماند از پسشان لعنت ابد
جهد است در جهالت و جهل است در جهاد
ابرام در خرافه و اهمال در خرد
دست ستم دراز و دهان دروغ باز
تزویر و زرق و روی و ریا بی حساب و حد
دانی که خودپرست کم از بتپرست نيست
خودبین برد به سوی خدا نيز دست رد
آری صنمپرست نباشد صمدشناس
ور خود به زرق خواند الله را صمد
ای دست حق علی بزند گردن تو را
کز بهر کار ناحق از او خواستی مدد
هوشنگ ابتهاج
نوشته شده در چهارشنبه هفدهم اسفند ۱۴۰۱  توسط شهاب
