تا زمانی که جهان را قفسم می دانم

هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم

گریه ام باعث خرسندی دنیاست چو ابر

همه خندان لب و شادند که من گریانم

حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت

بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم

زندگی مثل حصاری ز غم و دلتنگی است

مرگ ای کاش رهایم کند از زندانم

بیت آشفته ایَم در غزلی ناموزون

میل دارم که ردیفی بدهد پایانم...

 سجاد سامانی

نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۰  توسط شهاب 


شارژ ایرانسل

فروشگاه اينترنتي ايران آرنا

دانلود

دانلود