بر خاطر آزاده غباری ز كسم نيست
سرو چمنم، شكوهای از خار و خسم نيست
از كوی تو بی ناله و فرياد گذشتمچون قافلة عمر نوای جرسم نيست
افسردهترم از نفس باد خزانیكآن نوگل خندان نفسی همنفسم نيست
صياد ز پيش آيد و گرگ اجل از پی
آن صيد ضعيفم كه ره پيش و پسم نيستبيحاصلی و خواری من بين، كه در اين باغ
چون خار به دامان گلی دسترسم نيستاز تنگدلی پاس دل تنگ ندارم
چندان كشم اندوه كه اندوه كسم نيستامشب رهی! از ميكده بيرون ننهم پای
آزرده دردم، دو سه پيمانه بسم نيسترهی معیری
نوشته شده در جمعه سی ام دی ۱۳۹۰  توسط شهاب
