به رغم جاذبه ی خاک ـ خاکِ دامنـگیر
بتاز، چشمه ی زخمی! در امتدادِ کویر
نشسته ای که بــهار از کدام سو بوَزد
به پــــــــایمردیِ این خُرده بادهای حــقیر؟
گذشت و رفت بهاری که بود یا که نبــود
مدوز چشم به ایــن خوابهای بی تعبیر
دو واحه مانده به آغوش آفتـاب، ای رود!
که ذرّه ذرّه در این خاک میشوی تبخیر
تویی و بازیِ آیــــــــینه ها و می دانی
که در مقاتله با خویش می کِشی شمشیر
پلنگِ زخمیِ دیوانه! ماه آن بالاست
نگاهِ مشتعلت را از آهـــــــــوان برگیـــــر
برادران و زلیــــخا و چاه همدست اند
بمیر، یوسفِ تنها! بمیر، یوسفِ پیر!
بتاز، چشمه ی زخمی! در امتدادِ کویر
نشسته ای که بــهار از کدام سو بوَزد
به پــــــــایمردیِ این خُرده بادهای حــقیر؟
گذشت و رفت بهاری که بود یا که نبــود
مدوز چشم به ایــن خوابهای بی تعبیر
دو واحه مانده به آغوش آفتـاب، ای رود!
که ذرّه ذرّه در این خاک میشوی تبخیر
تویی و بازیِ آیــــــــینه ها و می دانی
که در مقاتله با خویش می کِشی شمشیر
پلنگِ زخمیِ دیوانه! ماه آن بالاست
نگاهِ مشتعلت را از آهـــــــــوان برگیـــــر
برادران و زلیــــخا و چاه همدست اند
بمیر، یوسفِ تنها! بمیر، یوسفِ پیر!
امید مهدی نژاد
با تشکر از م.م
نوشته شده در یکشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۰  توسط شهاب
