به رنگ نور درآمد ، گرفت هر سو را

شکفت در گل و پاشید هر طرف بو را

فرود آمد و قلب مرا نشانه گرفت

روان به سجده درآمد کمان ابرو را

و در گلوی قناری دمید و جاری شد

و روی برکه نشست و ... نگاه کن قو را

نگاه کن هیجان جمیل جوها را

و گوش کن ضربان درخت و آهو را

و آب شد که بنوشم و رنگ شد که ببین

و می وزید و شنیدم سکوت را ، او را

به گوش نحل سخن گفت و نحل رفت از هوش

بنوش شهد مناجات اهل کندو را

دچار غیبت هوشم ، چه گفت در گوشم

به روی آینه افکند موج گیسو را

وزید و در کلماتم دمید و ماتم کرد

دفا ، دفا ! بخروش و بلرز تنبورا

قربان ولیئی

نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۰  توسط شهاب 


شارژ ایرانسل

فروشگاه اينترنتي ايران آرنا

دانلود

دانلود