با پاي دل قدم زدن آن هم كنار تو

باشد كه خستگي بشود شرمسار تو

در دفتر هميشه ي من ثبت مي شود

اين لحظه ها عزيزترين يادگار تو

...
از هر طرف نرفته به بن بست می رویم

لعنت به روزگار من و روزگار تو

تا دست هيچ كس نرسد تا ابد به من

مي خواستم كه گم بشوم در حصار تو

احساس مي كنم كه جدايم نموده اند

همچون شهاب سوخته اي از مدار تو

آن كوپه ي تهي منم آري كه مانده ام

خالي تر از هميشه و در انتظار تو

اين سوت آخر است و غريبانه مي رود

تنهاترين مسافر تو از ديار تو

هر چند مثل آينه هر لحظه فاش تر

هشدار مي دهد به خزانم بهار تو

اما در اين زمانه عسرت مس مرا

ترسم كه اشتباه بسنجد عيار تو

محمد علی بهمنی

با تشکر از سینا

نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۱  توسط شهاب 


شارژ ایرانسل

فروشگاه اينترنتي ايران آرنا

دانلود

دانلود