دیگر این مویه های دلتنگی
به دل من نمی زند چنگی
گریه کردم غزل غزل خود را
هر غزل شد الهه ای سنگی
بت چینی اسیر رنگم کرد
نرسیدم به روم بی رنگی
اگر این نی نمی ربود آهم
می رسیدم به آن هماهنگی
ای سکوت! آفتاب همسایه!
از تو دورم هزار فرسنگی
قربان ولیئی
نوشته شده در جمعه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۱  توسط شهاب
