تا بند رنج‌های کهن آفریده شد

صدها هزار برده چو من آفریده شد

وز بندهای عشق در انسان بی‌شکیب

عصیان روح و محنت تن آفریده شد

ما روز آفرینش غم لال بوده‌ایم

چون غم پدید گشت، سخن آفریده شد

ابلیس دام وسوسه‌ی مردمش نمود

چون بی‌لباس عاطفه زن آفریده شد

تندیسی از خمیره‌ی خونین هستی‌ام

زیر شکنجه چهره‌ی من آفریده شد

دیوارها بنا شد و در ظلمت جهان

درها برای بسته شدن آفریده شد

محمدسعید میرزایی

نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۱  توسط شهاب 


شارژ ایرانسل

فروشگاه اينترنتي ايران آرنا

دانلود

دانلود