یک اسم، یادگار کسی که تو نیستی
اسمی به اعتبار کسی که تو نیستی
زندان – هزار و سیصد و پنجاه و پنج – مرد
عکس شمارهدار کسی که تو نیستی
در پارک، صندلی کنار تو خالی است
در فکر او، کنار کسی که «تو» نیستی
مرد مچاله – ساعت بیهوده – شهر گیج
یک زن، در انتظار کسی که تو نیستی...
تو مردهای و چند بلوک آنطرفتری
او رفته بر مزار کسی که تو نیستی
نفرین به روزگار تو که نیستی کسی!
نفرین به روزگار کسی که تو نیستی!
محمدسعید میرزایی
نوشته شده در جمعه ششم بهمن ۱۳۹۱  توسط شهاب
