ديروز اگر سوخت اي دوست غم برگ و بار من و تو

امروز مي آيد از باغ بوي بهار من و تو

آن جا در آن برزخ سرد در كوچه هاي غم و درد

غير از شب آيا چه مي ديد چشمان تار من و تو؟

ديروز در غربت باغ من بودم و يك چمن داغ

امروز خورشيد در دشت آيينه دار من و تو

غرق غباريم و غربت با من بيا سمت باران

صد جويبار است اينجا در انتظار من و تو

اين فصل فصل من و توست فصل شكوفايي ما

برخيز با گل بخوانيم اينك بهار من و تو

با اين نسيم سحر خيز برخيز اگر جان سپرديم

در باغ مي ماند اي دوست گل يادگار من و تو

چون رود اميدوارم بي تابم و بي قرارم

من مي روم سوي دريا جاي قرار من و تو

سلمان هراتی

نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۱  توسط شهاب 


شارژ ایرانسل

فروشگاه اينترنتي ايران آرنا

دانلود

دانلود