خواستم دل بکارم ، برق در خرمنم نیست

آمدم جان ببازم ، هیچکس دشمنم نیست

کاشکی غیرتی بود تا تن از سر بگیرم

از کسی جز سر خویش منّتی گردنم نیست

باد برده دلم را ، آب هم ساحلم را

پیکرم رفته بر باد ، زیر پیراهنم نیست

جان من بی قرارست ، قصد ماندن ندارد

عابری بود و رد شد ، جان من در تنم نیست

من اگر دورم از تو ، ننگ بی آبرویی‌ست

شوق برگشتنم هست ، روی برگشتنم نیست

زندگانی از این دست ، کار بیهوده ای بود

خواستم خو کنم لیک ، آب در هاونم نیست

مردم از بس شمردم میله های قفس را

شوق صیاد دارم ، خوف جان کندنم نیست

محمود حبیبی کسبی

نوشته شده در  جمعه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۲  توسط شهاب 


شارژ ایرانسل

فروشگاه اينترنتي ايران آرنا

دانلود

دانلود