جنون مدد کن و برگردان مرا به جاده ی ویرانی

به انتهای برآشفتن در ابتدای پریشانی

چو تا ابد من سرگردان دچار عقل نخواهم شد

چه بسته ای در زندان را به روی حسرت زندانی؟

دلم اسیر تماشاها، زبان و شکوه ی حاشاها

بگو چگونه نیندیشم به عشوه های خیابانی؟

زبان به نام تو می گردد هنوز در دهنم ، امّا

نمانده جرئت ابرازی در این جسور بیابانی

چسور حوصله فرسا من ، که رنگ خواهش خاکستر

فرا گرفت وجودم را ز فرط بی سر و سامانی

بر آن سرم که برافروزم چراغ چشم خیالت را

مگر ز دل ببرم شاید هراس این شب ظلمانی

یوسفعلی میرشکّاک

نوشته شده در  پنجشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۵  توسط شهاب 


شارژ ایرانسل

فروشگاه اينترنتي ايران آرنا

دانلود

دانلود