جز خستگي نمانده از كوه قاف ما را
پيچيده بال سيمرغ در اين كلاف ما را
يك چشم تار از اشك ، يك چشم خيس از خون
دشوار ميتوان ديد از اين شكاف ما را !
گاهي دو گام از پيش، گاهي دو گام از پس
چرخاندهاند يك عمر در اين طواف ما را
يك سمت زندگاني، يك سمت مرگ، اما
جادوي آرزو برد سمت خلاف ما را
در وسع بندگان نيست جاي خدا نشستن
اي ناخدا بفرما ديگر معاف ما را
كشتي شكسته بهتر، در گل نشسته بهتر
شايستهي غزل نيست حرف گزاف ما را
سید ضیاء الدین شفیعی
نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۵  توسط شهاب
