بیدار شو که راز جهان را نزیستی

با عشق، گوشه های نهان را نزیستی

فرصت کم است و همسفر رودخانه شو

ای قطره ای که شور روان را نزیستی

هر بامداد تازگی از راه می رسد

در کهنگی خزیدی و «آن» را نزیستی

از یاد برده روح تو عهد قدیم را

آفاق آیه های جوان را نزیستی

در پرده ماند نغمه ی کیهانی سکوت

موسیقی نواحی جان را نزیستی

دف می زنند دم به دم آغاز می شویم

این شور را و این ضربان را نزیستی

آغاز شو، تمام ابد پیش روی توست

یک لمحه از سراب زمان را نزیستی

قربان ولیئی

نوشته شده در  جمعه بیست و یکم آذر ۱۳۹۹  توسط شهاب 


شارژ ایرانسل

فروشگاه اينترنتي ايران آرنا

دانلود

دانلود