تو پادشاهی و من مستمند دربارم
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خونبارم
مرا اگر به جهنّم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم
ردای عفو برازنده ی بزرگی توست
وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم
تو را به فضل تو می خوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم
سجّاد سامانی
نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰  توسط شهاب
